Thu Nov 21 2024 11:21:53 GMT+0400 (Georgia Standard Time)
This commit is contained in:
parent
bde0d2245a
commit
abae1e5d07
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 26 بعد از اینکه سرود خوندن، به سمت کوه زیتون رفتن \p \v 27 عیسا به شاگردا گُفت: "همهی شُما من ره تَرک میکنین، چون نوشته شده: \p 'چوپان ره میکُشم، \p و گوسفندا پراکنده میشن.'
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 28 ولی بعد از اینکه من از مُردِهها برمیخیزم، پیش از شُما به جلیل میرم." \p \v 29 پطرس گُفت: "حتی اگه همه تَرکت کنن، من این کار ره نمیکنم."
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 30 عیسا جواب داد: "آمین به تو میگم، امروز، همون امشب، قبل از اینکه خروس دوبار بخونه، سه بار من ره انکار میکنی." \p \v 31 ولی پطرس با اصرار گُفت: "حتی اگه مجبور بشم با تو بمیرم، هیچوقت تو ره انکار نمیکنم." و بقیه شاگردا هم همین حرف ره زدن.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 32 بعد اونا به مکانی به نام جتسیمانی رسیدن و عیسا به شاگرداش گُفت: "اینجا بشینین، من میرم دعا کنم." \p \v 33 پطرس، یعقوب و یوحنا ره با خودش بُرد و خیلی اندوهگین و نگران شُد. \p \v 34 بهشون گُفت: "جانم خیلی غمگینه تا حدِ مرگ. اینجا بمونین و بیدار بمونین."
|
Loading…
Reference in New Issue