Wed Jul 03 2024 18:04:53 GMT+0400 (Georgia Standard Time)
This commit is contained in:
parent
ddb0255022
commit
e0fda19fcf
25
08/01.txt
25
08/01.txt
|
@ -58,27 +58,4 @@
|
|||
۳۳ پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند، و خوکها از سَراشیبی تپه به درون دریا هُجوم بُردند و غَرق شدند.
|
||||
۳۴ چون خوکبانان این را دیدند، گَریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگُفتند.
|
||||
۳۵ پس مردم بیرون آمدند تا آنچه را روی داده بود بِبینند، و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به دَر آمده بودند، جامه به تَن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نِشسته است، تَرْسیدند.
|
||||
۳۶ کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود.
|
||||
۳۷ پس همۀ مردمِ ناحیۀ جِراسیان از عیسی خواستند از نزدشان بَرود، زیرا تَرْسی عَظیم بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.
|
||||
۳۸ مَردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تَمَنا کرد بگذارد با وی همراه شود، امّا عیسی او را روانه کرد و گفت:
|
||||
۳۹ «به خانۀ خود بَرْگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.» پس رفت و در سَرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
|
||||
دختر یکی از رئیسان و زن مُبتلا به خونریزی
|
||||
لوقا ۸:۴۰-۵۶ – مَتّی ۹:۱۸-۲۶؛ مَرقُس ۵:۲۲-۴۳
|
||||
۴۰ چون عیسی بازگشت، مردم به گرمی از او اِستقبال کردند، زیرا همه چشم به راهش بودند.
|
||||
۴۱ در این هنگام، مَردی یایروس نام، که رئیس کنیسه بود، آمد و به پای عیسی افتاده، التماس کرد به خانهاش بَرود،
|
||||
۴۲ زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مَرگ بود.
|
||||
هنگامی که عیسی در راه بود، جَمعیت سخت بر او اِزدِحام میکردند.
|
||||
۴۳ در آن میان، زَنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [با آنکه تمام دارایی خود را صَرفِ طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود.
|
||||
۴۴ او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لَبۀ ردای او را لَمس کرد. در دم خونریزیاش قَطع شد.
|
||||
۴۵ عیسی پُرسید: «چه کسی مرا لَمس کرد؟» چون همه اِنکار کردند، پطرس گفت: «استاد، مردم از هر سو احاطهات کردهاند و بر تو اِزدِحام میکنند!»
|
||||
۴۶ امّا عیسی گفت: «کسی مرا لَمس کرد! زیرا دَریافتم نیرویی از من صادر شد!»
|
||||
۴۷ آن زن چون دید نمیتواند پِنهان بماند، تَرسَان و لَرزَان پیش آمد و به پای او افتاد و در برابر هَمگان گفت که چرا او را لَمس کرده و چگونه در دَم شفا یافته است.
|
||||
۴۸ عیسی به او گفت: «دُخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو.»
|
||||
۴۹ عیسی هنوز سخن میگفت که کسی از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دُخترت مُرد، دیگر استاد را زَحمت مَده.»
|
||||
۵۰ عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مَترس! فقط ایمان داشته باش! دُخترت شفا خواهد یافت.»
|
||||
۵۱ هنگامی که به خانۀ یایروس رسید، نَگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دُختر با او به خانه درآیند.
|
||||
۵۲ همۀ مردم برای دُختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: «زاری مَکنید، زیرا نَمُرده بلکه در خواب است.»
|
||||
۵۳ آنها ریشخندش کردند، چرا که میدانستند دُختر مُرده است.
|
||||
۵۴ امّا عیسی دست دُخترک را گرفت و گفت: «دُخترم، بَرْخیز!»
|
||||
۵۵ روح او بازگشت و در دَم از جا بَرْخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند.
|
||||
۵۶ والدین دُختر غَرق در حِیرَت بودند، امّا او بَدیشان اَمر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.
|
||||
۳۶
|
|
@ -3,5 +3,4 @@
|
|||
۲۸
|
||||
۳۰
|
||||
۳۲
|
||||
۳۴ چون خوکبانان این را دیدند، گَریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگُفتند.
|
||||
۳۵ پس مردم بیرون آمدند تا آنچه را روی داده بود بِبینند، و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به دَر آمده بودند، جامه به تَن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نِشسته است، تَرْسیدند.
|
||||
۳۴
|
|
@ -1,2 +1,2 @@
|
|||
در آن نزدیکی، گلۀ بزرگی خوک در دامنۀ تپه مَشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اِجازه دهد به درون خوکها روند، و او نیز اِجازه داد.
|
||||
\v 32 \v 33 در آن نزدیکی، گلۀ بزرگی خوک در دامنۀ تپه مَشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اِجازه دهد به درون خوکها روند، و او نیز اِجازه داد.
|
||||
۳۳ پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند، و خوکها از سَراشیبی تپه به درون دریا هُجوم بُردند و غَرق شدند.
|
|
@ -0,0 +1,2 @@
|
|||
\v 34 \v 35 چون خوکبانان این را دیدند، گَریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگُفتند.
|
||||
۳۵ پس مردم بیرون آمدند تا آنچه را روی داده بود بِبینند، و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به دَر آمده بودند، جامه به تَن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نِشسته است، تَرْسیدند.
|
|
@ -0,0 +1,20 @@
|
|||
\v 36 \v 37 کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود.
|
||||
۳۷ پس همۀ مردمِ ناحیۀ جِراسیان از عیسی خواستند از نزدشان بَرود، زیرا تَرْسی عَظیم بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.
|
||||
۳۸
|
||||
دختر یکی از رئیسان و زن مُبتلا به خونریزی
|
||||
لوقا ۸:۴۰-۵۶ – مَتّی ۹:۱۸-۲۶؛ مَرقُس ۵:۲۲-۴۳
|
||||
۴۰
|
||||
۴۳ در آن میان، زَنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [با آنکه تمام دارایی خود را صَرفِ طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود.
|
||||
۴۴ او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لَبۀ ردای او را لَمس کرد. در دم خونریزیاش قَطع شد.
|
||||
۴۵ عیسی پُرسید: «چه کسی مرا لَمس کرد؟» چون همه اِنکار کردند، پطرس گفت: «استاد، مردم از هر سو احاطهات کردهاند و بر تو اِزدِحام میکنند!»
|
||||
۴۶ امّا عیسی گفت: «کسی مرا لَمس کرد! زیرا دَریافتم نیرویی از من صادر شد!»
|
||||
۴۷ آن زن چون دید نمیتواند پِنهان بماند، تَرسَان و لَرزَان پیش آمد و به پای او افتاد و در برابر هَمگان گفت که چرا او را لَمس کرده و چگونه در دَم شفا یافته است.
|
||||
۴۸ عیسی به او گفت: «دُخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو.»
|
||||
۴۹ عیسی هنوز سخن میگفت که کسی از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دُخترت مُرد، دیگر استاد را زَحمت مَده.»
|
||||
۵۰ عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مَترس! فقط ایمان داشته باش! دُخترت شفا خواهد یافت.»
|
||||
۵۱ هنگامی که به خانۀ یایروس رسید، نَگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دُختر با او به خانه درآیند.
|
||||
۵۲ همۀ مردم برای دُختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: «زاری مَکنید، زیرا نَمُرده بلکه در خواب است.»
|
||||
۵۳ آنها ریشخندش کردند، چرا که میدانستند دُختر مُرده است.
|
||||
۵۴ امّا عیسی دست دُخترک را گرفت و گفت: «دُخترم، بَرْخیز!»
|
||||
۵۵ روح او بازگشت و در دَم از جا بَرْخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند.
|
||||
۵۶ والدین دُختر غَرق در حِیرَت بودند، امّا او بَدیشان اَمر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.
|
|
@ -0,0 +1,2 @@
|
|||
\v 38 \v 39 مَردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تَمَنا کرد بگذارد با وی همراه شود، امّا عیسی او را روانه کرد و گفت:
|
||||
۳۹ «به خانۀ خود بَرْگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.» پس رفت و در سَرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
|
|
@ -0,0 +1,4 @@
|
|||
چون عیسی بازگشت، مردم به گرمی از او اِستقبال کردند، زیرا همه چشم به راهش بودند.
|
||||
۴۱ در این هنگام، مَردی یایروس نام، که رئیس کنیسه بود، آمد و به پای عیسی افتاده، التماس کرد به خانهاش بَرود،
|
||||
۴۲ زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مَرگ بود.
|
||||
هنگامی که عیسی در راه بود، جَمعیت سخت بر او اِزدِحام میکردند.
|
Loading…
Reference in New Issue