Thu Nov 21 2024 00:01:27 GMT+0400 (Georgia Standard Time)

22/61.txt

@@ -0,0 +1 @@
+\v 61 اون موقع عیسا برگشت و به پطرس نگاه کرد. پطرس یادش اومد که عیسا گفته بود: "قبل از اینکه خروس بخونه، سه بار من ره انکار می‌کنی." \p  \v 62 پطرس بیرون رفت و به تلخی گریه کرد.

22/63.txt

@@ -0,0 +1 @@
+\v 63 اونایی که عیسا ره گرفته بودن، شروع کردن به استهزا کردن و زدنش. \p  \v 64 چشماش ره بستن و گفتن: "نبوّت کن! بگو کی تو ره زد؟" \p  \v 65 و خیلی ناسزاهای دیگه بهش گفتن.

22/66.txt

@@ -0,0 +1 @@
+\v 66 وقتی صبح شد، شورای مشایخ، یعنی سران کاهنان و علما دین، جلسه تشکیل دادن و عیسا ره پیش خودشون آوردن. \p  \v 67 گفتن: "اگه تو مسیح هستی، به ما بگو." عیسا جواب داد: "اگه بگم، باور نمی‌کنین، \p  \v 68 و اگه سوال کنم، جواب نمی‌دین."