Thu Nov 21 2024 00:21:28 GMT+0400 (Georgia Standard Time)
This commit is contained in:
parent
2bed25a56a
commit
92cd2adc19
|
@ -1,2 +1 @@
|
|||
بعد گُفت: "ای عیسا، وَقتی به پادشاهی خُدت رسیدی، مَن ره یاد کُن."
|
||||
۴۳ عیسا جواب داد: "آمین، به تو میگم، امروز با من تو فردوس خواهی بود."
|
||||
\v 42 بعد گُفت: "ای عیسا، وَقتی به پادشاهی خُدت رسیدی، مَن ره یاد کُن." \p \v 43 عیسا جواب داد: "آمین، به تو میگم، امروز با من تو فردوس خواهی بود."
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 44 حُدودِ ساعتِ شیشُم بود که تاریکی تمامِ اون سَرزمین رَه فَرا گِرفت و تا ساعتِ نُهُم ادامِه داشت، \p \v 45 چون خورشید دَست از دَرخشیدن کِشید و پَردهٔ مَحرابگاه از وَسط پاره شد.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 46 عیسا با صدای بلند فریاد زد: "ای پدر، رُوحِ خودمو به دستای تو میسِپُرَم." این ره گُفت و دَمِ آخر ره بَرکِشید. \p \v 47 فرماندهٔ سَربازا وقتی این اتفاق ره دید، خدا ره تَمجید کرد و گُفت: "بِهیقین که این مرد بیگُناه بود."
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 48 مردُمِی که اومده بودن تا تماشا کُنَن، وقتی دیدن چی شُد، در حالی که به سینهٔ خُدشون میزَدن، از اونجا رَفتن. \p \v 49 ولی همِهٔ آشناهاش، از جُملِه زنایی که از جَلیل به دنبالِش آمده بُودَن، دُور وایساده بودن و این واقعهها ره نگاه میکَردَن.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 50 در اونجا شَخصی به نام یوسف هم بُود که مَردی نیک و دُرُستکار بُود. \p \v 51 او هَرچَند عُضوِ شورا بُود، ولی با رأی و تصمیمِ اونا مُوافِق نَبُود. یوسف از مَردُمِ رامَه، یکی از شَهرای یَهُودیان بُود و با اشتیاق منتظرِ پادشاهیِ خدا بُود.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 52 او رفت پیشِ پیلاتُس و جسدِ عیسا ره خَواست. \p \v 53 بعد جسد ره پایین آوُرد، تو یه کِتانی پیچید و تو یه مقبرهٔ تراشیده از سَنگ که تا حالا کسی توش گذاشته نَبُود، گذاشت.
|
|
@ -0,0 +1,3 @@
|
|||
اون روز، روزِ تهیه بُود و چیزی به شروعِ شَبّات نَمونده بُود.
|
||||
۵۵ زنایی که از جَلیل به دنبالِ عیسا اومده بُودَن، دنبالِ یوسف رفتَن و مَکانِ مقبره و چگونگیِ قرار گرفتنِ جسدِ عیسا ره دیدن.
|
||||
۵۶ بعد به خونه برگشتَن و حَنوط و عَطریات آماده کَردن و تو روزِ شَبّات طبقِ حُکمِ شَریعت، آرام گرفتن.
|
Loading…
Reference in New Issue