smy_mrk_text_ulb/02/10.txt

1 line
641 B
Plaintext

\v 10 حال تا بِدانید کِ پِسَرِ اِنسان بَر زَمین اِقتِدارِ آمرزِشِ گُناهان را دارَد» - بِ مَفلوج گُفت: \v 11 «بِ تو می‌گویم، بَرخیز، تُشکِ خُود بَگیر و بِ خانِه بِرو!» \v 12 آن مَرد بَرخاست و بی‌دِرَنگ تُشکِ خُود را بَرداشت و دَر بَربَرِ چَشمانِ هَمه اَز آنجا بیرون رَفت. هَمه دَر شِگِفت شُدَند و خُدا را تَمجیدکُنان گُفتَند: «هَرگَز چِنین چِیزی نَدیدِه بودیم.»