4 lines
772 B
Plaintext
4 lines
772 B
Plaintext
\v 37 \v 38 \v 39 \v 40 روز بعد، چون از کوه فرود آمدند، جمعی انبوه با عیسی دیدار کردند.
|
|
۳۸ ناگاه مردی از میان جمعیت فریاد زد: «استاد، به تو التماس میکنم نظر لطفی بر پسر من بیفکنی، زیرا تنها فرزند من است.
|
|
روحی ناگهان او را میگیرد و او در دَم نَعره برمیکشد و دچار تَشَنُّج میشود، به گونهای که دهانش کف میکند. این روح بهدُشواری رهایش میکند، و او را مَجروح وامیگذارد.
|
|
۴۰ به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، امّا نتوانستند.» |