smy_luk_text_ulb/20/13.txt

1 line
326 B
Plaintext

\v 13 صاحب باغ گفت: "حالا چی کار کنم؟ پسر عزیزمو می‌فرستم؛ شاید اَ ره حرمت بزارن." \p \v 14 ولی وقتی باغبونا پسر ره دیدن، به هم مشورت کردن و گفتن: "این وارثه؛ بیا بکشیمش که میراث مال ما بشه."