smy_luk_text_ulb/15/28.txt

1 line
718 B
Plaintext

\v 28 پسر این را شنیده، عصَبانی شده وُ نخواسته بِه خونَه بره. پدره هم بیرون آمدَه وُ بَه او التماس کرده. \v 29 اَمّا پسر بِه پدرش گُفته: "این همه سالا من بِتُ خِدمت کردم مثل یه غلام، وُ هیچ وَقت از دستورِت سَرپیچی نکردم. اَمّا تُ هیچ وقت حتی یه بُزغاله بِمَه ندادی که بِدوستانم ضیافَتی بِپا کُنَم. \v 30 حالا این پسَرِت که دارائی تُرُو با زَنان بدکاره هَچ کرده، برگشته، تُ براش گوساله پرواری سر بِبُریده‌ی!"