\v 62 پس با إِشاره، نَظر پِدر نُوزاد ره دربارۀ نام فَرزندش جویّا شدند. \p \v 63 زَکریا لُوحی خواست، و در بَرابر حیرت همگان نَوَشت: «نام او یَحیی است!»