\v 39 عیسا رفت بیرون و مثل همیشه راهی کوه زیتون شد و شاگرداش هم دنبال اون رفتن. \p \v 40 وقتی به اونجا رسیدن، عیسا گفت: "دعا کنین که تو آزمایش نیفتین."