diff --git a/09/01.txt b/09/01.txt index ebf0d89..ed89d64 100644 --- a/09/01.txt +++ b/09/01.txt @@ -5,15 +5,9 @@ ۷ خوراک دادن به پنج هزار تن لوقا ۹:۱۰-۱۷ – مَتّی ۱۴:۱۳-۲۱؛ مَرقُس ۶:۳۲-۴۴؛ یوحنا ۶:۵-۱۳ لوقا ۹:۱۳-۱۷ – مشابه دوّم پادشاهان ۴:۴۲-۴۴ -۱۰ چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به نام بِیت‌صِیْدا برد تا در آنجا تنها باشند. -۱۱ امّا بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز به درمان داشتند، شفا بخشید. -۱۲ نزدیک غروب، آن دوازده تن نزدش آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فَرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چرا که اینجا مکانی دورافتاده است.» -۱۳ عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همۀ این مردم خوراک بخریم.» -۱۴ در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.» -۱۵ شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند. -۱۶ آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و برکت داده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. -۱۷ پس همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکه‌های بر جای مانده برگرفتند. -اعتراف پطرس دربارۀ عیسی +۱۰ +۱۲ +۱۵ لوقا ۹:۱۸-۲۰ – مَتّی ۱۶:۱۳-۱۶؛ مَرقُس ۸:۲۷-۲۹ لوقا ۹:۲۲-۲۷ – مَتّی ۱۶:۲۱-۲۸؛ مَرقُس ۸:۳۱-۹:۱ ۱۸ روزی عیسی در خلوت دعا می‌کرد و تنها شاگردانش با او بودند. از ایشان پرسید: «مردم می‌گویند من که هستم؟» ۱۹ پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده هستی، برخی دیگر می‌گویند ایلیایی، و برخی نیز تو را یکی از پیامبران ایام کهن می‌دانند که زنده شده است.» diff --git a/09/07.txt b/09/07.txt new file mode 100644 index 0000000..135333f --- /dev/null +++ b/09/07.txt @@ -0,0 +1,3 @@ +\v 7 \v 8 \v 9 و امّا خبر همۀ این وقایع به گوش هیرودیسِ حاکم رسید. هیرودیس حیران و سرگردان مانده بود، چرا که برخی می‌گفتند عیسی همان یحیی است که از مردگان برخاسته است. +۸ برخی دیگر می‌گفتند ایلیا ظهور کرده، و برخی نیز می‌گفتند یکی از پیامبران دیرین زنده شده است. +۹ امّا هیرودیس گفت: «سر یحیی را من از تَن جدا کردم. پس این کیست که این چیزها را درباره‌اش می‌شنوم؟» و می‌کوشید عیسی را ببیند. \ No newline at end of file diff --git a/09/10.txt b/09/10.txt new file mode 100644 index 0000000..52fffa7 --- /dev/null +++ b/09/10.txt @@ -0,0 +1,2 @@ +\v 10 \v 11 چون رسولان بازگشتند، هرآنچه کرده بودند به عیسی بازگفتند. آنگاه آنان را با خود به شهری به نام بِیت‌صِیْدا برد تا در آنجا تنها باشند. +۱۱ امّا بسیاری این را دریافتند و از پی ایشان روانه شدند. عیسی نیز آنان را پذیرفت و با ایشان از پادشاهی خدا سخن گفت و کسانی را که نیاز به درمان داشتند، شفا بخشید. \ No newline at end of file diff --git a/09/12.txt b/09/12.txt new file mode 100644 index 0000000..0a9fd8d --- /dev/null +++ b/09/12.txt @@ -0,0 +1,3 @@ +\v 12 \v 13 \v 14 نزدیک غروب، آن دوازده تن نزدش آمدند و گفتند: «جماعت را مرخص فَرما تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و خوراک و سرپناهی بیابند، چرا که اینجا مکانی دورافتاده است.» +۱۳ عیسی در جواب گفت: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «ما جز پنج نان و دو ماهی چیزی نداریم، مگر اینکه برویم و برای همۀ این مردم خوراک بخریم.» +۱۴ در آنجا حدود پنج هزار مرد بودند. عیسی به شاگردان خود فرمود: «مردم را در گروههای پنجاه نفری بنشانید.» \ No newline at end of file diff --git a/09/15.txt b/09/15.txt new file mode 100644 index 0000000..7cdd649 --- /dev/null +++ b/09/15.txt @@ -0,0 +1,4 @@ +\v 15 \v 16 \v 17 شاگردان چنین کردند و همه را نشاندند. +۱۶ آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت، به آسمان نگریست و برکت داده، آنها را پاره کرد و به شاگردان داد تا پیش مردم بگذارند. +۱۷ پس همه خوردند و سیر شدند و دوازده سبد نیز از تکه‌های بر جای مانده برگرفتند. +اعتراف پطرس دربارۀ عیسی \ No newline at end of file