Sun Aug 11 2024 11:44:08 GMT+0400 (Georgia Standard Time)
This commit is contained in:
parent
9f5d0d1669
commit
8d68644942
|
@ -1 +1 @@
|
||||||
اَمّا پدره بِه خِدمتکارونش گُفتَه: "زُود بِیِن، بهتَرین جُمه بیارین وُ بِپوشانین اویَه. انگوشتری بِانگُشتش، وُ کفش بِه پاهاش کُنین. 23 گوساله پرواری بیارین وُ سر بِبُرین تا بِخوریم وُ جشن بگیریم. 24 چون این پسرِ مَن، مرده بود، حالا زِنده شده؛ گم شده بود، حالا پیدا شده!" پس بَه جشن وُ شادمانی پرداختهن.
|
\v 22 اَمّا پدره بِه خِدمتکارونش گُفتَه: "زُود بِیِن، بهتَرین جُمه بیارین وُ بِپوشانین اویَه. انگوشتری بِانگُشتش، وُ کفش بِه پاهاش کُنین. \v 23 گوساله پرواری بیارین وُ سر بِبُرین تا بِخوریم وُ جشن بگیریم. \v 24 چون این پسرِ مَن، مرده بود، حالا زِنده شده؛ گم شده بود، حالا پیدا شده!" پس بَه جشن وُ شادمانی پرداختهن.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
||||||
|
\v 25 پسر بزرگتر دَر مزرعه بودَه. حالا بَه خونَه نزدیک شده وُ صِدای رقص وُ آواز شنیدَه. \v 26 یکی اَز خِدمتکارونش را صدا کرده وُ پُرسیده: "چه خبرَه؟" \v 27 خِدمتکار جواب دادَه: "بَرادَرِت اومده وُ پدرِت گوساله پرواری سر بِبُریده، چون پسرش را بِه سلامت پیدا کرده."
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
||||||
|
\v 28 پسر این را شنیده، عصَبانی شده وُ نخواسته بِه خونَه بره. پدره هم بیرون آمدَه وُ بَه او التماس کرده. \v 29 اَمّا پسر بِه پدرش گُفته: "این همه سالا من بِتُ خِدمت کردم مثل یه غلام، وُ هیچ وَقت از دستورِت سَرپیچی نکردم. اَمّا تُ هیچ وقت حتی یه بُزغاله بِمَه ندادی که بِدوستانم ضیافَتی بِپا کُنَم. \v 30 حالا این پسَرِت که دارائی تُرُو با زَنان بدکاره هَچ کرده، برگشته، تُ براش گوساله پرواری سر بِبُریدهی!"
|
Loading…
Reference in New Issue