Thu Nov 21 2024 00:29:28 GMT+0400 (Georgia Standard Time)
This commit is contained in:
parent
ecac2e8fdd
commit
72686d4522
|
@ -1,3 +1 @@
|
|||
\v 33 \v 34 \v 35 بلافاصله بلند شُدن و به اورشلیم برگشتن. اونجا یازده رسولا ره با بَقیه دوستاشون که جمع شده بودن، پیدا کردن.
|
||||
اونا میگفتن: "اینه حَقیقت که خُداوند قیام کرده، چون به شمعون ظاهر شُده."
|
||||
بعد، اون دوتا هم گُفتن که تو راه چی اُفتاد و چِجوری عیسا ره وَقتی نان ره پاره میکرد، شناختَن.
|
||||
\v 33 بلافاصله بلند شُدن و به اورشلیم برگشتن. اونجا یازده رسولا ره با بَقیه دوستاشون که جمع شده بودن، پیدا کردن. \p \v 34 اونا میگفتن: "اینه حَقیقت که خُداوند قیام کرده، چون به شمعون ظاهر شُده." \p \v 35 بعد، اون دوتا هم گُفتن که تو راه چی اُفتاد و چِجوری عیسا ره وَقتی نان ره پاره میکرد، شناختَن.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 36 هنوز در این مورد گُفتگو میکردَن که عیسا تو میانِشون ظاهر شُد و گُفت: "سلام بر شُما باد!" \p \v 37 اونا حیرون و ترسون شُدن و فِکر کردن دارَن شَبح میبینن.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 38 عیسا بهشون گُفت: "چرا اینجوری مُضطَرب هستین؟ چرا شَک و تَردید به دلتون راه میدین؟ \p \v 39 دست و پایِ من ره ببینید. خُدِم هستم! به من دست بزنین و ببینین؛ شبح گوشت و اُستُخوان نداره، ولی من دارم." \p \v 40 این ره گُفت و دستا و پایای خُد ره بهشون نشون داد.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 41 اونا از شادی و حیرت نمیتونستن باور کنن. پس عیسا گُفت: "چیزی برای خوردن دارین؟" \p \v 42 یه تِکه ماهی بریان بهش دادن. \p \v 43 عیسا ماهی ره گرفت و جلو چِشای اونا خورد.
|
|
@ -0,0 +1 @@
|
|||
\v 44 بعد عیسا گُفت: "این همون چیزی بود که وَقتی با شُما بودم، میگُفتم؛ اینکه تمامِ اونچه که تو توراتِ مُوسی، کُتُبِ انبیا و مزامیر دربارۀ من نوشته شده، باید به حقیقت بِپیونده."
|
Loading…
Reference in New Issue