3 lines
671 B
Plaintext
3 lines
671 B
Plaintext
|
\v 18 \v 19 \v 20 زَکریا أَز فَرشته پرسید: «این ره أَز کجا بدانم؟ من مردی پِیرم و همسرم نیز سالخورده است.»
|
||
|
19. فَرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خُدا میایستم. أَکنون فِرستاده شدهام تا با تو سُخن گویم و این بَشارت ره به تو رَسانم.
|
||
|
20. اینک لال خواهی شد و تا روز وُقوع این أَمر، یارای سُخن گفتن نَخواهی داشت، زیرا سُخنان مرا که در زمان مُقرّر به حقیقت خواهد پیوست، باور نَکردی.»
|