52 lines
8.2 KiB
Plaintext
52 lines
8.2 KiB
Plaintext
|
\c 4 \v 1 \v 2 1. عیسی پر أَز روحالقُدس، أَز رود أَردن بازگَشت و روح، او ره در بیابان هِدایت میکرد.
|
|||
|
2. در آنجا إِبلیس چهل روز او ره وُسوسه کرد. در آن روزها چیزی نَخورد، و در پایان آن مُدّت، گُرسنه شد.
|
|||
|
3. پس إِبلیس به او گفت: «اگر پِسر خُدایی، به این سَنگ بگو نان شود.»
|
|||
|
4. عیسی پاسخ داد: «نُوشته شده است که ”إِنسان تنها به نان زِنده نیست.“»
|
|||
|
5. سپس إِبلیس او ره به مَکانی بُلند بُرد و در دَمی همۀ حُکومتهای جَهان ره به او نِشان داد
|
|||
|
6. و گفت: «من همۀ این قُدرت و تَمایی شُکوه اینها ره به تو خواهَم بَخشید، زیرا که به من سُپرده شده است و مُختارم آن ره به هر که بَخواهم بدهم.
|
|||
|
7. بِنابراین، اگر در بَرابرم سَجده کنی، این همه أَز آن تو خواهد شد.»
|
|||
|
8. عیسی پاسخ داد: «نُوشته شده است، «”خُداوند، خُدای خود ره بپَرست و تنها او ره عِبادت کن.“»
|
|||
|
9. آنگاه إِبلیس او ره به شهر أُورشلیم بُرد و بر فَراز مَعبد قَرار داد و گفت: «اگر پِسر خُدایی، خود ره أَز اینجا به زیر أَفکن.
|
|||
|
10. زیرا نُوشته شده است: «”دَربارۀ تو به فَرشتگان خود فَرمَان خواهد داد تا نِگاهبان تو باشند.
|
|||
|
11. آنها تو ره بر دَستهایشان خواهند گِرفت مَبادا پایت ره به سَنگی بَزنی.“»
|
|||
|
12. عیسی به او پاسخ داد: «گُفته شده است، ”خُداوند، خُدای خود ره مِیازما.“»
|
|||
|
13. چون إِبلیس همۀ این وُسوسهها ره به پایان رِسانید، او ره تا فُرصتی دیگر تَرک گفت.
|
|||
|
آغاز خِدمات عیسی در جَلیل
|
|||
|
14. عیسی به نیروی روح به جَلیل بازگَشت و خَبَر او در سَرتاسر آن نَواحی پیچید.
|
|||
|
15. او در کَنیسههای ایشان تَعلیم میداد، و همه وی ره میستودند.
|
|||
|
طَرد عیسی در ناصره
|
|||
|
16. پس به شهر ناصره که در آن پَرورش یافته بود، رفت و در روز شَبّات، طِبق مَعمول به کَنیسه درآمد. و بَرخواست تا تِلاوت کند.
|
|||
|
17. طومار اِشعیای نَبی ره به او دادند. چون آن ره گُشود، قِسمتی ره یافت که میفُرماید:
|
|||
|
18. «روح خُداوند بر من است، زیرا مرا مَسح کرده تا فَقیران ره بَشارت دهم و مرا فِرستاده تا رِهایی ره به أَسیران و بَینایی ره به نابیینایان أَعلام کنم، و سِتمدیدگان ره رِهایی بَخشم،
|
|||
|
19. و سال لُطف خُداوند ره أَعلام نُمایم.»
|
|||
|
20. سپس طومار ره فُرو پیچید و به خادم کَنیسه سُپرد و بِنشست. هَمه در کَنیسه به او چِشم دوخته بودند.
|
|||
|
21. آنگاه چنین سُخن آغاز کرد: «أَمروز این نُوشته، هنگامی که بدان گُوش فَرا میدادید، جامۀ عَمل پُوشید.»
|
|||
|
22. هَمه أَز او نیکو میگُفتند و أَز کَلام فیضآمیزش در شِگفت بودند و میگفتند: «آیا این پِسر یوسف نیست؟»
|
|||
|
23. عیسی به ایشان گفت: «بیگُمان این مَثَل ره بر من خواهی د آورد که ”ای طبیب خود ره شِفا ده! آنچه شِنیدهایم در کَفَرناحوم کردهای، اینجا در زادگاه خویش نیز أَنجام بده.“»
|
|||
|
24. سپس أَفزود: «آمین، به شما میگویم که هیچ پیَامبری در دیار خویش پَذیرفته نیست.
|
|||
|
25. یَقین بدانید که در زمان إِلیا، هنگامی که آسمان سه سال و نیم بَسته شد و خُشکسالیِ سخت سَرتاسر آن سَرزمین ره فَرا گِرفت، بیوهزَنان بسیار در إِسرائیل بودند.
|
|||
|
26. أَمّا إِلیا نَزد هیچیک فِرستاده نَشد مَگر نَزد بیوهزنی در شهر صَرِفَه در سَرزمین صیدون.
|
|||
|
27. در زمان اِلیشَع نَبی نیز جَذامیان بسیار در إِسرائیل بودند، ولی هیچیک أَز جَذام خود پاک نَشدند مَگر نَعَمانِ سُریانی.»
|
|||
|
28. آنگاه هَمه کسانی که در کَنیسه بودند، أَز شِنیدن این سُخنان بَرآشفتند
|
|||
|
29. و بَرخاسته، او ره أَز شهر بیرون کَشیدند و بر لَبۀ کوهی که شهر بر آن بُنا شده بود، بُردند تا أَز آنجا به زیرش أَفکنند.
|
|||
|
30. أَمّا او أَز مِیانشان گُذشت و رَفت.
|
|||
|
شِفای مَرد دیوزده
|
|||
|
لوقا 4:31-37 – مَرقُس 1:21-28
|
|||
|
31. سپس عیسی به کَفَرناحوم، شهری در جَلیل، فُرود شد و در روز شَبّات به تَعلیم مردم پَرداخت.
|
|||
|
32. آنان أَز تَعلیم او در شِگفت شدند، زیرا در کَلامش إِقتدار بود.
|
|||
|
33. أَمّا در کَنیسه، مَردی دیوزده بود که روح پلید داشت. او به آواز بُلند فریاد بَرآورد:
|
|||
|
34. «ای عیسای ناصری، تو ره با ما چه کار است؟ آیا آمدهای نابودمان کنی؟ میدانم کیستی؛ تو آن قُدوس خُدایی!»
|
|||
|
35. عیسی روح پلید ره نَهیب زد و گفت: «خاموش باش و أَز او بیرون بیا!» آنگاه دیو، آن مَرد ره در حُضور هَمگان بر زمین زد و بیآنکه آسیبی به او بَرساند، أَز او بیرون آمد.
|
|||
|
36. مردم هَمه شِگفتزده به یکدیگر میگفتند: «این چه کَلامی است؟ او با إِقتدار و قُدرت به أَرواح پلید فَرمَان میدهد و بیرون میآیند!»
|
|||
|
37. بدینگونه خَبَر کارهای او در سَرتاسر آن نَواحی پیچید.
|
|||
|
شِفای مادرزن پِطرس و بسیاری دیگر
|
|||
|
لوقا 4:38-41 – مَتّی 8:14-17
|
|||
|
لوقا 4:38-43 – مَرقُس 1:29-38
|
|||
|
38. آنگاه عیسی کَنیسه ره تَرک گفت و به خانۀ شَمعون رفت. و أَمّا مادرزن شَمعون ره تبی سخت عارِض گَشته بود. پس، أَز عیسی خواستند یاریاش کند.
|
|||
|
39. او نیز بر بالین وی خَم شد و تَب ره نَهیب زد، و تَبش قَطع شد. او بیدِرنگ بَرخواست و مَشغول پَذیرایی أَز آنها شد.
|
|||
|
40. هنگام غُروب، هَمۀ کسانی که بیمارانی مُبتلا به أَمراض گوناگون داشتند، آنها ره نَزد عیسی آوَردند، و او نیز بر یکایک ایشان دَست نَهاد و شِفایشان داد.
|
|||
|
41. دیوها نیز أَز بسیاری بیرون میآمدند و فریادکنان میگفتند: «تو پِسر خُدایی!» أَمّا او آنها ره نَهیب میزد و نَمیگُذاشت سُخنی بگویند، زیرا میدانستند مَسیح است.
|
|||
|
مُوعظۀ عیسی در کَنیسهها
|
|||
|
42. بامدادان، عیسی به مَکانی دورأَفتاده رفت. أَمّا مردم او ره میجُستند و چون به جایی که بود رِسیدند، کوشیدند نَگُذارند تَرخشان کند.
|
|||
|
43. ولی او گفت: «من باید پادشاهی خُدا ره در شهرهای دیگر نیز بَشارت دهم، چرا که به همین مَنظور فِرستاده شدهام.»
|
|||
|
44. پس به مُوعظه در کَنیسههای یهودیه إِدامه داد.
|